ژوان عزيزمژوان عزيزم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

ژوان میعادگاه عشقمان

فقط برای پوریا

پوریای خوبم می خوام به خاطر همه مهربونی هات ازت تشکر کنم ولی نمی دونم چه جوری شروع کنم و از چه واژه هایی استفاده کتم که لایق تو بهترینم باشه... عزیز دلم خیلی ازت ممنونم به خاطر تمام خوبیهات که حد و اندازه نداره، به خاطر تمام شبهایی که بیداری و کنارمی، و به خاطر تمام روزهایی که خسته از سر کار برمی گردی اما خیلی زود خستگی ات رو فراموش می کنی و برای راحتی من و ژوان از هیچ کاری و هیچ کمکی دریغ نمی کنی، و به خاطر تمام زحماتت و کارهایی که انجام می دی تا من وقت بیشتری برای رسیدگی به کارهای ژوان نازنینمون داشته باشم. و به خاطر اینکه در برابر این همه محبتت هیچ انتظار و توقعی از من نداری و از دل و جون برای ما مایه می ذاری و تمام تلاش و سعی...
25 دی 1391

روز به دنیا آمدن ژوان عزیزم، زیباترین روز زندگی من و پوریا

  ژوان عزیزم می خواهم خاطره فراموش نشدنی روز متولد شدنت رو از یک روز قبل یعنی جمعه پنج خرداد 91 شروع کنم. این آخرین جمعه دو نفری من و پوریا بود و چون من باید از ساعت 6 بعد از ظهر دیگه چیزی نمی خوردم، با پوریای عزیزم تصمیم گرفتیم بریم بیرون یک نهار درست و حسابی بخوریم. دو تایی رفتیم رستوران نایب ساعی و دو پرس چلوکباب واقعا خوشمزه با سالاد، زیتون پرورده، ماست و بادمجان، و آب پرتقال خوردیم. تو رستوران خیلی از خانواده ها با بچه های کوچولوشون از چند ماهه تا چند ساله آمده بودند و من و پوریا هی به اونا نگاه می کردیم و به هم لبخند می زدیم و به این فکر می کردیم که ما هم تا چند وقت دیگه با دختر نازمون سه نفری می آییم رستوران.خلاصه بعد از ...
24 دی 1391

آخ من به فدای تو عسلم

22 آذر بود. داشتم با تو دختر خوشگلم بازی می کردم و تو هم مثل همیشه پر جنب و جوش و پر سر و صدا سرگرم بازی شده بودی، به صداهایی که تولید می کنی خیلی دقت دارم، وسط بازی بودیم که دیدم داری می گی "آماماماماماماماما" آره گفتی "ماما" گفتی "مام" من قربون اون حرکت خوشگل لبهات وقتی که این کلمه رو تلفظ می کنی نفسم، چند دقیقه بعد هم "آبابابابابابابابابا" آره "بابا" گفتی، تو یک روز هم گفتی "ماما" و هم گفتی "بابا". اون روز پوریا مسافرت بود و پیش ما نبود. فرداش که پوریا بعد از چهار روز از ترکیه برگشت تو خیلی براش ذوق کردی و کلی دست و پا تکون دادی و چند بار کلمه "بابا" رو پشت سر هم تلفظ کردی. از اون روز بیشتر روزها هم که من از سر کار بر می گردم تا منو ...
17 دی 1391

حال و هوای این روزها

دختر گلم می خوام یک کم از حال و هوای این روزهامون برات تعریف کنم.   تازگیها احساس می کنم که تو این دنیا هیچ لذتی بالاتر از تماشای صورت ناز و آروم تو وقتی که خوابیدی نیست، وقتی خوابی پیشت دراز می کشم و فقط نگاهت می کنم و هر چند دقیقه یک بار لپ یا پیشونیت رو یک بوس آروم می کنم و دستم رو دورت حلقه می کنم و بغل می کنمت، چه آرامشی، چه عشقی، چه حالی!!!  خدایا نمی دونم چه جوری ازت تشکر کنم؟؟؟ نمی دونم چه جوری بگم که چقدر این لحظات رو دوست دارم؟ همیشه آرزوی این روزها رو داشتم، این روزها، این احساسات، در آغوش گرفتن دختر نازم، و حالا به آرزوهام رسیدم، خدای مهربونم دلم می خواد پیشت بشینم و دستت رو ببوسم و بگم خیلی ازت ممنونم که دارم ای...
13 دی 1391

ژوان و ماه ششم زندگی

از 8 آبان یعنی وقتی که 5 ماه و دو روزت بود با اجازه دکترت برات غذای کمکی رو با فرنی آرد برنج شروع کردم. خدا رو شکر فکر کنم دختر خوش خوراکی هستی چون غذات رو کاملا با میل می خوری و برای خوردنش بی تابی می کنی و یک هام هامی راه می اندازی که نگو. ژوان در حال خوردن اولین غذای کمکی (نمی دونستم که نباید خوابیده بخوره!!!!، خجالت) غلت زدنت هم دیگه کامل شده، 10 آبان بود که یههو دیدم از دمر به طاقباز هم غلت زدی یعنی دیگه می تونی یک غلت کامل بزنی عزیزم، با دیدن صحنه غلت زدنت خیلی خوشحال شدم حسابی خدا رو شکر کردم دختر گلم. تعادل کامل تو پوزیشن فورآرم ساپورت داری (بعدا برات توضیح می دم که چیه) و خیلی قشنگ تو این پوزیشن خودت رو نگه می داری...
2 دی 1391

چک آپ پنج ماهگی ژوانی

شنبه 6 آبان رفتیم دکتر برای چک آپ 5 ماهگی ژوان جونم، خدا رو شکر باز هم دکتر از رشد ژوانی حسابی راضی بود و گفت می تونی براش غذای کمکی رو شروع کنی، برای شروع باید روزی یک بار فرنی آرد برنج به دخترم بدهم بعد از دو هفته هم یک روز در میون فرنی و سرلاک برنج. از پایان شش ماهگی هم حریره بادام رو شروع می کنم. وزن ژوان ٦٨٠٠ گرم، قدش ٦٨ سانتی متر و دور سرش ٤١.٥ سانت بود. راستی به دکتر گفتم که من احتمالا باید از اول آذر برم سر کار، و ژوان باید حداقل یکی دو بار در روز در نبود من شیر خشک بخوره، دکتر هم گفت پس از امروز شروع کن روزی یک بار بهش شیر خشک بده تا دخملی با گرفتن سرشیشه و مزه شیر خشک آشنا بشه. شب اول که شیر خشک د...
2 دی 1391
1